سلام ، سلامی ساده
نمیدانم از کدام در برای خویش بنویسم ، مدینه ، مکه ، اشک های بقیع ، قصه های امروزی ، علی ، زینب ، حال و روز امروز ما یا وظایف ما ؟؟
از کدام در بگویم ، نمیدانم ، به کدام اشک بنویسم ، نمیدانم
امروز نمیدانم برای خود میگریم یا برای روح ؟ برای خود میگریم یا برای تن ؟ برای خود میگریم یا برای غیر ! نمیدانم
ناله های شبانه را بگویم یا ناله های در چاه ؟ ناله های امروز را بگویم یا دیروز ؟
زبان خامه ندارد سر بیان فراق / و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق
قلم های فراوانی پوسیدند و نتوانستند خود را آدم کنند و به خیالی راحت از این وادی احمقانه و پست بگریزند و همه با کوله باری از آه و حسرت رفتند عده ای از آنها کوله باری داشتند به عظمت قارون و عده ای تنها لباسی ساده و قلمی با دواتی پرمغز ، اما در خود مانده بودند و گاهی برای حرکت ،فرزندان ،آن هم تنها به جهت وظیفه ، به آنها کمک میکردند ،چرا که  آنان هرچه میفهمیدند به یک نقطه ختم میشد، سواد ، کلمه سواد نیز یعنی سیاه و اسود ، هر که بارش بیش ، دردش بیشتر ، امروز همه پر دردیم ولی هیچ حرکتی نداریم ، درد با حرکت ، نمکی است که نمیگندد و همواره میتوان با آن تغییر داد، نه ،با نمک گنیدیده میتوان اصلاح کرد ،  حتی میتوان از آن هم قوی تر بود و آن را از نو بسازی ! اما کدام یک از ما برای خود کاری کرده ایم ، برای خانواده نه ،برای جامعه نه ، برای اسلام نه ، تنها برای خود ، کارهای ما در طول روز به تفکر ماتریالیستی ختم میشود ، اما همه کار ها نه ، خوشا آنان.
شاید در این میان نامی از آن کافر بیاورید که کیش رفته است ، اما حرف بالا حال و روز امروز ما که نباشد ، حال و روز فردای ما هست ، و شاید هم احوالی از فرزندانمان ، بترسیم از این حرف که تار و پود را از هم می گشاید
امروز در مقابل پدیده ای قرار گرفته ایم به نام خود ، خود به زمان نیز رحم نکرده است ، خود را خدا دیدن در میان اندر احوالات ما هویدا است ، اما برای خدای خویش باید ترسید ، باید ترسید از آن حرف هایی که از عمق میایند و ما از سطح میبینم !
باید ترسید از بی دغدغه زندگی کردن های امروزی و ترسید از خدای دیگران !
تنها انجام ندادن ما را به آنجایی نمی رساند که میخواهیم ، باید انجام داد در کنار آن ها ، باید محدود کرد آن چه را محدود کرده اند ولی نباید تنها با محدود کردن انتظار بالا را داشتن ، باید بود ، باید در میدان بود برای به دست آوردن ، برای به دست آوردن آن چیزی که میخواهیم با داشتن محدودیت ها ، این گفته اسلام ما نیز هست ، با تاکیدی فراوان ،در حد یقین !
اسلام ، یادی از اسلام شد، اسلام بیچاره ، غریب ترین حرف بین ما و صاحبش غریب ترین شخص میان ما ، در حالی که او را از همه به خود نزدیک تر میدانیم و همواره از رگ گردن حرف میزنیم و نخ خرما ، اسلام ، کلمه ای که باید نشست و برایش گریست ،  یا برای خود ، اسلام!!!
والسلام . /