سلام

پاییز یعنی سکوت ، سن یازده تا پانزده سالگی را به خوبی میتوانم پاییز بنامم چرا که هرآنچه که برای زمستان اتفاق میافتد از پاییز آشکار است اما گاهی ، شاید پاییر تولد صداهایی است که در زمستان باید برای ما آشنا باشد چرا که آشنایی با آنها در زمستان شاید سخت باشد و سخت تر . پاییز تولد عطش است ، پایز تولد مفهوم تشنگی است که زمستان بر خلاف فصل سردش ، فصل سوختن است ، باید تشنگی را در پاییز آموخت که بتوانیم درک کنیم رفع تشنگی را در زمستان .

وقتی نهالی باشیم که هنور در خاک جا نگرفته ایم باید به دنبال نهال هایی بود که همراه با ما در زمستان آب بیاشامند و در زمستان در حوالی آنها  در خاک جا بگیریم و همراه با آنها آب بنوشیم و همراه با آنها منطقه ای بیافرینیم که بدون ما نهالستان که هیچ بلکه خاک توان زیستن نداشته باشد ، گاهی هم خاک بی انصاف است و آزادی را از ما میگیرد اما مفهوم آزادی در بهار است که معنای خود را به رخ نهالستان میکشد ، نهال هایمان در پاییز است که رشد میکند و میوه خود  معین ، در پاییز است که ما باید ریشه خود را بشناسیم و ببینم در کدام سو ما آماده قرار گرفتن در خاک میشویم اما بگویم  محلی که در آماده میوشیم ممکن است هیچ گاه آن محل نباشد که قرار است در آن قرار بگیریم ؛ راحت تر بگویم که خود نیز متوجه بشوم معنی خاک چیست ؟، اگر چه خاک را باید در زمستان شناخت اما خاکی که ما قرار است به عنوان نهال در آن قرار بگیریم آن خاکی نیست که درختانی را در آن قرار میدهند که فصل به فصل برگ هایشان میرزد و خشک میشوند و دوباره زندگی میکنند ،نهال ما برگ هایش نمیریزد ، نهال ما شاخه هایش نمیشکند و نهال ما بازگشت پذیر است اما هرس کردنی نیست ، نهال ما می اندازد اما برگی را نه و حتی نهال دیگری را نه ، بلکه می اندازد خداوندی را ، دفع میکند انسانیت را  ، دفع میکند وجودیت را ، نهال را باید در پاییز شناخت ، چرا که فرصتی برای شناختش در پاییز دیگر وجود ندارد و شناخت نیز مختص فصل دیگری نیست ، در پاییز بعدی باید درخت ما ، نهال دیگری را به شناختن وادار کند ، نهال که در خاک قرار گرفت  مگر رعدی صورت بگیرد که بتواند،فصل شناختن و فصل پرورشش  در خاک را باهم یکی کند ، اگر رعدی به وادی پست بیاید و شاید در میان این همه نهال ، نهال ما را ، وشاید هم تداخلی صورت بگیرد و آن ها را که خود را (نهال) خوب شناختند بزند . پاییز است دیگر ، حتی از بهار هم خنده آور تر است .

شاید پاییز بهتر بود که بعد از زمستان باشد و برای ما زود ، اما اینجاست که باید دقیقا شناخت که چه کسی ما را به نهال شناسی میکشاند ، همه چیز از این پاییز است ، هرآنچه میکشیم و هر آنچه که از زمستان در جوی های آب میگذرد ، هر انچه که ما در زمستان و بهار بعد میبینیم از پاییز میبینیم همه و همه از این است .

گاهی هم میشود ابری بیاید ولی  بارانی نداشته باشد  ولی سرشار است از ریزش ، نه ریزش آب ، بلکه ریزش حرکت ، ریزش سکوت ، ریزش احساس  و ریزش هزاران چیز دیگر ، در این وادی ، در لباس ، در دست ، در پا ، در چشم ،و خطرناک تر در زبان .

پاییز تناقض هایی هم دارد ، سوزهایی سرد که خیال میکنی اکنون است که ساقه باریک وجودی ما را نصف کند و اما در فکر امیدوار به ریشه ایم و سوزهایی گرم که میگویی وای بر من که نهالم را درخاک نگذاشتم وتابستانی داغ پیش رو ست اما در فکر، ناامید از زمستان ، اما تمام این سوزها تنها برای فکر است و لاغیر ، فکرهایی که عجیب  یادآور کودکی های تابستان گونه است که اگر جوابی نباشد برای آنها ، به تغییرات عجیب هوایی زمستان تبدیل خواهد شد .

اما اگر پاییز گذشت خوب است که شاید دمیدنی دوباره در راه باشد برای شناختن نهال در اوایل زمستان ، اما باید چتری را همراه خود داشت که قطعا باران های زمستان برای نهالی غریبه سخت و گاهی عذاب آور و خشک کننده است.

خودمانی بگویم : چیز دیگه ای ندارم که اضافه کنم ولی بگم که همه چیز یعنی پاییز و همه چیزتر یعنی زمستان .

 دوستان خود را بشناسیم ، همراه آنها باشیم و همراه آنها فکر کنیم و اگر دور شدند به دنبالشان برویم که شاید توان گفتن بعضی چیز ها را ندارند و هرگز  دوست اصلی را فراموش نکینم .

منتظر زمستانم باشید ، امیدوارم زیبا باشد

والسلام