اعتماد به خدا کوه هارا کوچکتر نمیکند بلکه صعودمان را راحت تر میکند.

۱۳ مطلب با موضوع «گاهنامه» ثبت شده است

مکن ای صبح طلوع


به نام خدا

بسیار دوس داشتنم این مطلب را شب ششم بنویسم و آن را در شب های آینده مدام بروز رسانی کنم و حرف هایم را بزنم اما دهه اول کاملا متفاوت بود نسبت به سال های قبلم ، اگر بخواهم به سنت فصل های زندگی بگویم ، در بهار دوم زندگانی ، در اولین روزهای آن ، مشخص شد که مسیر هیات رفتن و هیات ماندن نتفاوت است ، شاید هیچ گاه در چنین وضعیتی قرار نگرفته بودم اما این شرایط در ظاهر هیچ تغییری در وجود و زندگانی من ایجاد نمیکرد ولی در قالب پنهان بسیار متفاوت بود و عجیب ، هیچ گاه نشده بود که در جایگاه خادم امام ایفای نقش کنم اما این علم و داستان هایش سر درازی دارد ، اما اگر بخواهم در یک کلام بگویم ، ایکاش این تاریکی امشب ادامه داشته باشد تا . . .

از هرجهتی بگویم ، هیچ جایگاهی نخواهد یافت حرف ها ، نه در جهت احساس و نه در جهت عقل ، در هیچ کدام ، جهتی دارا نخواهد بود ، به نقل از استادی : تنها دعای سلامتی امام زمان رو بخون و روضه نخون ، روضه شب عاشورا نابودت میکنه ، حقیقت را میکفت اما ما که خواندیم و شنیدیم ولی اتفاقی نیافتاد ، ما که روضه نخواندیم ، از دهانمان ، مهلا مهلا یابن الزهرا را میچکید اما دل در آن سوی کربلا بود و عقل در سوی دیگر کربلا ، این تنها زبان ما یود که مهلاٌ مهلا میگوید

اشک هایمان  برای رهایی از مشکلات است و رهایی از گرفتاری ها  و در آن خبری از علی اکبر و کینه ها نیست ، هیچ خبری نیست ، تلاشی بی فایده است اکر به دنبال آن باشیم .

حرف هایم همه پاره پاره اند ، چرا که حرفی نیست و زبانی نیست و قلمی نیست که بگوید و نخواهد گفت قطعا ...

والسلام ./

موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

میلادم

سلام

امسال بیستمین سالروز به دنیا آمدنم هست ، عجیب است ، و نمیدانم چگونه شد که امسال را میهمان حضرت معصومه باشم ، فرصتی دارم که بنویسم آنچه را در این ۲۰ سال فهمیده ام بنویسم ، خواهم نوشت که چگونه چیده شد ایامم و چگونه روزگار را سپری کردم ، اگر گزافه نگویم بد نبود ، ولی روزگار ۲۰ ساله ام را بر چهار فصل  تقسیم کرده ام و دقیقا منطبق بر این چهار فصل است ، زمستان اولم زیبا بود و پربرف ولی ماه آخر این فصل بسیار پرتنش بوده و پر تناقض.

حرفایم را خواهم زد

روزگارمان خوب

موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

اندر واژه ها !

با ذکر واژه ای که واژه هایمان را با آن زیبا میکنیم
امروز همه ما در در میان واژه های در حال زندگی هستیم یا بهتر بگویم غرق در واژه هایی با معانی متعدد هستیم ، همین واژه ، واژه ای دیگر را فریاد میزند و واژه ای دیگر برای اثبات خود ، واژه ای دیگر را علم میکند ، هیچ کدام از ما در میان این واژه ها ، واژه  خود را نیافته ایم و بهتر بگویم در باتلاق واژه ها هستیم ، واژه های که گاهی خود ساخته ایم و گاهی آموخته ایم ، اما همه این واژه ها در واژه ای جمع شده اند که واژه ای آشنا است و با آن زندگی میکنیم ، در این میان، واژه هایی نیز یافت میشود که گاهی خیال میکنیم معنی آن را درک میکنیم و می آییم با واژه ای دیگر آن را از میان انبوه واژه ها تعریف میکنیم واین میشود که  واژه ای را برای خود تعربف کرده ایم و میگوییم واژه را یافتم ، اما واژه ای نیست که آن را درک کرده باشیم و باواژه ای دگر آن را تعریف کنیم ، این مشکل ما نیست ، مشکل آن کسی است که واژه را تعریف میکند ، البته واژه ها را چه کسی تعریف کرده است ؟ و چرا با این اشتیاق به تعریف واژه ها میپردازیم با واژه ها ، در حالی که اشتیاقی نداریم برای یافتن آن واژه ( کسی که واژه تعریف میکند).
واژه با واژه در تضاد است و گاهی هم در صلح ، اما واژه های مصلح را به خیال خود که میشناسیم و واژه های دگر را نمیشناسیم !، همه ما به هرسو که بنگریم واژه ای میابیم و آن را به دگر واژه ها موجود در میان واژه میافزایم و با خود میاندیشیم و از این واژه جدید  واژه ای دگر میسازیم ، اما حواسمان کو ؟، واژه ای دگر متولد شد و نامی ندارد ، این شاید از درد های ما باشد ، واژه ها را لمس نکردن و نفهمیدن و ساختن و گاهی تولد، همه اینها واژه های زندگی را گنگ و نامفهوم میکند ، واژه ها زندگی ماست و زندگی ما واژه است و نقل از دوستم که هیچگاه " واژه اتفاقی نیست" ( :-/ ).
اما واژه های در اطراف ما هستند که با واژه هایمان بازی میکنند و  بد واژه هایی درک میشوند، واژه های با واج آرای واژه ها ، سخت است مفهومش وسخت تر است درکش ، اما در میان این سختی ها تنها واژه است که سالم می ماند و سالم نیز به میان آن واژ ها میرود ، واژه های مصلح و شاید دگر واژه ها ، و عذاب آور است که میبینیم واژه هایی از واژهای دگر سرآریز میشود و گاهی هم آویزان و در آرزوی سقوط در واژه ای دگر یا بهتر بگویم در آرزوی هبوط نه سقوط
و واژه ، حضور و حرف و چشم و گوش در واژه های پلید امروزری ، واژه ها دگر آرزوی هبوط نمیکنند بلکه آرزوی مرگ از صورت این واژه ها هویداست و زیبایی این واژه آنجاست که واژه ای را در درون خود دارد که هیچ واژه ای بیان وصفش را ندارد اگر چه واژه ها واژه ها را نمیگویند اما واژه ای بهتر از آن واژه (بیان) نبود که بگویم .  واژه غرق شده است در میان واژه ای که همه برای بودن آن در تعریف واژه های دگر هستند ، واژه ها را یافتن ،دگر سرور نیست بلکه باید واژه ای دگر یافت و آن واژه را در آن پنهان کرد ، هیچ واژه ای جز  واژه ، آرامش بخش نیست اما واژه را یافتن صلب آرامش است.
دوستانم همه ما در طول تفکرات روزمره و شب مره واژه های را در حال تعریفم ولی بدانیم که زیبا گفته است آن واژه من ،که هیچ " واژه اتفاقی نیست " و همه بدانیم و تلاش کنیم که بفهمیم جواب " چرا شاعر نمیداند که واژه اتفاقی نیست"
در میان این واژه ها ، واژه ای خفته است و با خواب های شیرینش واژه ها  را آرامش میدهد و واژه های که سرخ شده اند گاهی با سیلی و گاهی هم ... و واژه های که بوی از واژه بودن نبرده اند اما واژه هایی هستند که هیچ سود و هدفی ندارند.
والسلام./
( در 200 روز عمرم)
موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

اسلام

سلام ، سلامی ساده
نمیدانم از کدام در برای خویش بنویسم ، مدینه ، مکه ، اشک های بقیع ، قصه های امروزی ، علی ، زینب ، حال و روز امروز ما یا وظایف ما ؟؟
از کدام در بگویم ، نمیدانم ، به کدام اشک بنویسم ، نمیدانم
امروز نمیدانم برای خود میگریم یا برای روح ؟ برای خود میگریم یا برای تن ؟ برای خود میگریم یا برای غیر ! نمیدانم
ناله های شبانه را بگویم یا ناله های در چاه ؟ ناله های امروز را بگویم یا دیروز ؟
زبان خامه ندارد سر بیان فراق / و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق
قلم های فراوانی پوسیدند و نتوانستند خود را آدم کنند و به خیالی راحت از این وادی احمقانه و پست بگریزند و همه با کوله باری از آه و حسرت رفتند عده ای از آنها کوله باری داشتند به عظمت قارون و عده ای تنها لباسی ساده و قلمی با دواتی پرمغز ، اما در خود مانده بودند و گاهی برای حرکت ،فرزندان ،آن هم تنها به جهت وظیفه ، به آنها کمک میکردند ،چرا که  آنان هرچه میفهمیدند به یک نقطه ختم میشد، سواد ، کلمه سواد نیز یعنی سیاه و اسود ، هر که بارش بیش ، دردش بیشتر ، امروز همه پر دردیم ولی هیچ حرکتی نداریم ، درد با حرکت ، نمکی است که نمیگندد و همواره میتوان با آن تغییر داد، نه ،با نمک گنیدیده میتوان اصلاح کرد ،  حتی میتوان از آن هم قوی تر بود و آن را از نو بسازی ! اما کدام یک از ما برای خود کاری کرده ایم ، برای خانواده نه ،برای جامعه نه ، برای اسلام نه ، تنها برای خود ، کارهای ما در طول روز به تفکر ماتریالیستی ختم میشود ، اما همه کار ها نه ، خوشا آنان.
شاید در این میان نامی از آن کافر بیاورید که کیش رفته است ، اما حرف بالا حال و روز امروز ما که نباشد ، حال و روز فردای ما هست ، و شاید هم احوالی از فرزندانمان ، بترسیم از این حرف که تار و پود را از هم می گشاید
امروز در مقابل پدیده ای قرار گرفته ایم به نام خود ، خود به زمان نیز رحم نکرده است ، خود را خدا دیدن در میان اندر احوالات ما هویدا است ، اما برای خدای خویش باید ترسید ، باید ترسید از آن حرف هایی که از عمق میایند و ما از سطح میبینم !
باید ترسید از بی دغدغه زندگی کردن های امروزی و ترسید از خدای دیگران !
تنها انجام ندادن ما را به آنجایی نمی رساند که میخواهیم ، باید انجام داد در کنار آن ها ، باید محدود کرد آن چه را محدود کرده اند ولی نباید تنها با محدود کردن انتظار بالا را داشتن ، باید بود ، باید در میدان بود برای به دست آوردن ، برای به دست آوردن آن چیزی که میخواهیم با داشتن محدودیت ها ، این گفته اسلام ما نیز هست ، با تاکیدی فراوان ،در حد یقین !
اسلام ، یادی از اسلام شد، اسلام بیچاره ، غریب ترین حرف بین ما و صاحبش غریب ترین شخص میان ما ، در حالی که او را از همه به خود نزدیک تر میدانیم و همواره از رگ گردن حرف میزنیم و نخ خرما ، اسلام ، کلمه ای که باید نشست و برایش گریست ،  یا برای خود ، اسلام!!!
والسلام . /

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

بخشش

سلام دوستان

درمدینه مینویسم

اینجا وسیله ای ندارم که بتونم شرح اتفاقات و دیدنی ها رو بنویسم 

البنه دیدنی ها چیزی جز رنج و غربت نیست ، اینجا محمد نیز غریب است ، بقیع که...

دعاگوی دوستان خوب ، آشنایان و دیگران خواهم بود

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

هجر ما را نیست پایان الغیاث

 سلام دوستان عزیزم

روگار غریبی است ، همه احساس غربت را در ظاهر و باطن میفهمند

همه چیز فاسد و دور انداختنی شده است و نمک نیز در حال گندیدن است ، عجیب است عده ای هم نمک گندیده را تبلیغ میکنند ، نمیدانم نمکی که دورانداختنی شد دیگر چه فایده ای دارد اما شاید در آن فایده ای !

همه جا تنگ است حتی لباس هایمان هم تنگ ، تنگ است و ما احساس خفگی داریم و پنجره را میبینم که دسته هایش شکسته و آویزان است ، انگار قبل من آنها را شکسته اند.

دین و دل بردند و قصد جان کنند

الغیاث از جور خوبان الغیاث

پول های طوفانی جای طوفان های واقعی را گرفته است و همه چیز را در تسلط خود در آورده ، فکر ، ذهن ، رفتار ، کردار و ... ، اما این زبان است که رنگ ها را میگیرد و هررنگی را که دوست داشته باشد می تاباند ، این هنر زبان است اما گاهی تقابلی بد اتفاق خواهد افتاد، زبان در برابر دل ، اما کدام برنده خواهد شد ، سخت است قضاوت گفتن این مصاف ناجوانمردانه .

در بهای بوسه ای جانی طلب

می کنند این دلستانان الغیاث

قدم در شهر گذاشتن حتی برای دیدن و شنیدن ، خون هایی میخواهد در دست ها و جیب هایمان و حق اعتراضی نیز وجود نخواهد داشت، یک روز تیتری را خواندم با عنوان " هرکه پولش بیش ، درسش بیشتر" گفتن از نگرانی و اضطرابی که اتفاق افتاد فایده ای ندارد .

خوردن و آشامیدن حق همه ماست اما گاهی این حق کم و بیش دارد ، عدالت دارد ولی برابری نه! اما معیار عدالت را چه کسی مشخص میکند و و چه کسانی باید به آن عمل کنند ، عدالت از خوردن تا اندیشیدن ، از دیدن تا شنیدن ، از گفتن تا دیدن ، ما که معیار عدالت را مینویسم و میگذاریم برای فرزندانمان ، آیا آنها هم عمل میکنند و به چه قیمتی پا بر روی اراده خود  میگذارند و به اعمال نکرده ما عمل خواهند کرد

هیچگاه برای رسیدن دیر و حرکت کردن دیر نیست ، حتی اگر 5 سال حکومت کنید؟! وشاید هم کمتر  . اما حکومتی خواهد شد چند هزار ساله

خون ما را خوردند این کافردلان

ای مسلمانان چه درمان الغیاث

دردهایمان را که ببینیم و بیابیم همه از یار است و علاج آنها نیز در دستانش ، این یار عجب یاری است! گیسوانش شیرین ، دست هایش نرم و پرصلابت ، شانه هایش آرام کننده دلها،قدمگاهش نشان دهنده راه ،حرف هایش امیددهنده به قلبها ، گفتن هایش شاد کننده وجودها و خانه اش مامن گاه و آرام کننده جانها ، خانه اش کامل و در آن همه جیز کامل ، از کوچه های تنگ و تاریک میشود رفت و حتی از کوچه های زیبا و نورانی هم ، نمیدانم لذت رسیدن به خانه از کدام کوچه بیشتر است چرا که همیشه از آن کوچه های تاریک رفته ام و لذتی بسیار از ترس ، خانه اگر چه کوچک هم باشد ، اما دل در آنجا بزرگ است ، گاهی چراغ های خانه روشن است و گاهی خاموش اما نور عشق خاموش نخواهد بود و خاموشی نخواهد داشت حتی . . .

همچو حافظ روز و شب بی خویشتن

گشته ام سوزان و گریان الغیاث


والسلام./

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
میلاد روان

گفت و گو های روزانه

به نام خدای مسلمانان
قصد نوشتن نداشتم در این ایام ، حرف هایم که اعتراض بسیاری از دوستان را برانگیخت و همه شاکی که چگونه ای !؟
حقیقت همواره باعث برخی از اتفاقات میشود ، حرف هایی که در ذهن میگذاریم گاهی سنگین میشوند و خطرش در درون را باید پذیرفت و گفتن آنها باعث دوری بسیاری خواهد شد و  موجب تحقیق و شناخت دوستان خواهد شد که نمایان تر میشود تعداد دشمنان.
نمیدانم در طول روز چه مقدار به اطرافمان مینگریم و دقت میکنیم و کشف میکنیم یا اینکه چه مقدار به حرف هایی که زده میشود دقت داریم و متوجه میشویم که روبروی ما چه میگویند.
از همه این موارد بگذریم . . .
جامعه امروز ما که نام تشیع را به زیبایی زنده نگه داشته است همانند آتشی است که از درون خودمان را سوزانده است و در دور دست ها دشمنان را و در کمی آن سوتر انسان ها را به جرم مسلمان بودن به آتش میکشند نه به جرم تشیع بودن ، نه به جرم علوی بودن ، نه به جرم حسینی بودن ، نه به جرم مهدوی بودن ؛ این آتش تشیع که بایستی  درونمان را گلستانی کند در عشق و ذاتمان را قوی برای نمایش ظاهر با قدرتی فراسوی طبیعی ، ولی اینگونه نیست ، تشیع اکنون که همه با آن سر و کار داریم و آن را موروثی پذیرفته ایم تنها برای ما چیزهایی را در ذهن ها قرار داده است که به نام بهشت تنها خود را دوزخی میکنیم ، تاکید میکنم تنها با نام بهشت ، این بدون شباهت با آن داستان کلیسا نیست که در برابر مشکل اقتصادی ،بهشت را به تاراج گذاشتند و به حق هم فکری کردند که آن جماعت احمق را به درستی فریب بدهند ، با نام بهشت دست به عبادات میزنیم و تنها این عبادات را برای طلب مزد هایی انجام میدهیم که داشتن آن ها برای علی هیچ ارزشی نداشت ، عباداتی که خلاصه آنها تنها 24 دقیقه است و انتظار موفقیت هایی در 24 های گوناکون داریم ، عباداتی که تمام طلب هایی درخواست شده ، خودم  و حریم خانوداه ام است و انگار برای ما از درب حیاط آن طرف تر وجودی ندارد ، عباداتی که آنها را افضل عبادات میدانیم تنها برای رفع تکلیف است و به گفته فلان فلان ، هزار قصر در بهشت را نصیب میکند یا  ملکی در بهشت دارا  خواهی شد که هیچ فرشته ای توان آن را ندارد از یک طرف آن به طرف دیگر برود و ... اینان فاجعه های زندگیند ، منکر هیچ کدام نیستم ولی ... .
این سری مسائل گفتنی هستند و باید گفت ، همه را در ایام خاصی میشناسیم ، خدا در بروز مشکلات ، محمد را در ولادت و بعثت و رحلت ، علی را در 21 ها ، حسن را که نمیشناسیم با عرض پوزش در مخاطبین گوشی من نامش نیست ، حسین را در یک دهه آن هم بدون اتفاقات خاص یا اینکه ای بابا مردی بود در 1400 سال پیش یک حرکت اشتباه کرد ، هیچ گاه از مکتب حسینی حرفی نمیگوییم همه از عزاداری ها و ... میگویند  ، سجاد غریبه ای است آشناکه گاهی یادش میکینم  و میگوییم چه جالب که روز بعد عاشورا را در  تقویم نوشتن شهادت پسر حسین، باقر را که نگویم بهتر است ، صادق را میگویند موسس تشیع ،ای بابا ایشون که با این تشیع اختلاف را ایجاد کرد ، کاظم را فقط به نام پسرش میشناسیم و پسرش را فقط به نام مشهد ، محمد و علی را که اصلا نمیشمناسیم ، حسن را ،مخاطب موجود نیست ، مهدی را فقط میدانیم که روزی خواهد آمد ، خنده دار است میگویند منجی که معلوم نیست باشد یا نباشد همه در جهان میگویند یک روزی بنده ای واقعی برای خدا خواهد آمد ، اینان فجایعی است که در ذهن هم سن وسال های من است ، اینان فاجعه هستند ، که بسی دردناک تر بحث های مثلا عقلی این جماعت است که با مطالعه نه چندان دقیق و شنیدن اندکی از چرند و پرند هایی غربی حاصل شده است.
سوگواری عقلی من از آن حرف هایی است که میگویند آری عده ای به نام دین در حال خوردن و بردن و چپاول هستند و هیچ کسی نیست در برابر آنها بایستد ، همه عدل و امامت را که اصول و پایه های تشیع هستند را سر نیزه کرده اند و معاویه مسلک از آنها استفاده میکنند که آری این جماعت که به نام دین ، این دو اصل را از دورن خورده اند و برای ما فقط ظاهرش را گذاشته اند که آن هم برای پیوسته خوردن خودشان است ولی هیچ گاه نمیپرسیم و نمینگریم که ما هم در حال خوردن آن ستون هایی هستیم که مدعی خوردنشان از درونیم  ، هیچگاه نمینگریم که آیا ما هم مشکلی داریم  ، اینجا ایران است و همواره اطرافیانمان را نمیبینیم.
همواره جامعه را دارای غده های سرطانی میبینم در حالی که غافلیم که غده های سرطانی شاید خودمان باشیم
البته بسیارند کسانی که زمام برخی از کارها را در دست دارند ولی آن ها چارپایانی هستند بسی کمتر از یک جلبک ، جلبک که خاصیتی دارد .
نگران باشیم ، فرزندانمان را در این جامعه ترک خواهیم کرد ، این را  آن گونه ویران نکنیم که تاسفی بماند که جبرانی برایش نباشد
معاویه مسلک زندگی نکنیم
ناسزا گفتن به کسانی که لیاقت خوبی را دارن افتخار ندانیم
همواره در حل مشکلات به دورن خود هم بنگریم، یاد داریم زمانی که مستندی به عنوان "راز " جامعه را بخصوص قشر تحصیل کرده متوسط را دربر گرفت چه حرف هایی بر سر زبان ها افتاد در حالی کل آن خلاصه حرفی بود از جعفر بن محمد که اگر قصد انجام کاری داری ابتدا درونت را برای آن مهیا کن
تشیع را عقل بنگریم در کنار احساس ، تشیع را فقط نماز و روزه و روضه و حج و ... نبینیم ، آن را در متن جامعه هم بنگریم و بخواهیم که تشیع را از  کف خیابان ها برداریم و زنده کنیم
تشیع سراسر زیبایی است ولی اکنون آن را همواره محدویت میبینیم و عقب افتادگی و جهان سومی
تشیع را فعالیت اجتماعی ببینیم نه نماز های پنهانی به ترس ریا شدن آن ها
تشیع را شکم مادری نبینیم ، آن را در دست بگیریم ، لمس کنیم ، بببینیم ، بیاندیشیم

والسلام

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد روان

لحظاتی با یک شخص

سلام دوستان

این حرف از حرف هایی است که از جنس سکوتند

حرف هایی که برایشان هیچ مزدی نپرداخته ایم ولی گاهی رفتار را تامل برانگیز میکند ، در کودکی و حرف های کودکی با این حدیث بسیار روبرو شده ایم که یک ساعت فکر کردن همچون هفتاد سال عبادت ، این حدیث را به جرات میگوییم هیچ کدام از ما درک نکرده ایم و به معجزات آن آگاه نیستیم ، به شخصه میگویم که در دوران کودکی بسیار از این حرف برای دفاع از خود یا آزار دیگران استفاده کرده ام اما فایده آن! لحظه ای فکر کردن در رفتار و برخورد ها میتواند سیری هفتاد ساله را در زندگی اجتماعی و خانواگی انسان ایجاد کند که همواره از آن غافلیم .

رفتارهای ما در طول 24 ساعت شبانه روز بسیار نیازمند تفکر و بررسی است چرا گاها با یک حرکت اشتباه چند ثانیه ای و یا کمتر از یک ثانیه ، تصویر ذهنی اجتماع درباره خود را به نحوی تغییر خواهیم داد که شاید جبران ناپذیر باشد ، ایستگاه تامل!

خاطره ای را بازگو کنم ، روزی در حال بحث های دوستانه سوالی مطرح شد که هرچند مسخره و جهت سرگرمی بود ولی بسیار منطبق بر شرایط امروزی و آینده است ، سوال این بود که اگر روزی دختری را که با او ارتباط صمیمی داشته ای ، رفیق فابریک زن تو در آینده شود چه خواهی کرد؟؟ ، حقیقتا سوال جالبی بود و تبسم رو ایجاد خواهد کرد، ولی اندکی فکر کنیم و تصویر آینده رو مجسم کنیم ، واویلای است برای خود ، جواب یکی از دوستان زیبا بود که کلا برای آرامش در آینده باید گذشته ای آرام ،از آن جنس آرام ها داشت .

رفتار های ما در این اجتماع که درحال ورود به مرحله ای تازه از احساس و عقل است بایستی بسیار دقیق و حساب شده باشد ، در دنیای ماتریالیسمی ( ایکاش فقط این بود) همه به دنبال گرفتن ماهی از دریاچه گل آلود هستند و هرگز نباید گذاشت که دریاچه زندگی و تفکرات و رفتارتان گل آلود شود و یا آن را گل آلود کنند

به یک مساله در رفتار و اخلاق در اجتماع معتقدم و همواره آن را آویزه گوشم میکنم و تمام سعی خود را کرده ام که آن را فراموش نکنم ، البته این تفکر احتمالا برخواسته از استفاده بیش از حد آن در درس هاست ، کنش برابر است با واکنش ، شک نکنیم بازتاب رفتارمان را در آینده در خود خواهیم دید ،اگر در خود نبینیم در فرزندانمان آن ها را خواهیم دید ، این مساله ای نیست که بخواهیم از آن به سادگی بگذریم برای اثبات این حرف، از امروز ، از همین ساعت تمام رفتارهای بد خود را به تعداد یا موضوع به خاطر بسپاریم ، البته منتظر واکنش آن ها نباشیم چرا که این تفکر آسیب زاست ، و قطعا خواهیم دید که در سال بعد یا در سالیان بعد در زندگی خود برخورد آن ها را به نسبت شدید یا اگر مورد لطف روزگار قرار بگیرید به نسبت ضعیف خواهیم دید ، دروغ بگوییم  دروغ خواهیم شنید ، بزنیم ، روزی زده خواهیم شد ، بشکنیم ،روزی شکسته خواهیم شد ، و . . .

متاسفانه در بسیاری از موارد بازگشتی  وجود نخواهید داشت ، تصور کنیم در حال رفتن هستیم و بعد از آن که از هر پل گذشتیم آن را به نحوی تخریب کنیم که راهی برای عبور دیگری نباشد و اگر روزی بخواهیم برگردیم دیگر پلی وجود ندارد که بخواهیم از آن عبور کنیم و برگردیم.

گفتن زیبایی خاصی دارد و بسیار نیز از این مطالب میخوانیم ولی در کل که بنگریم متوجه خواهیم شد که هیچ تغییر بنیادی ایجاد نشده است چرا که همچون همیشه عقل به کنار است و او را شری میبینیم که کار را سخت میکند و تصورات را کوه ، و راه رسیدن به قله را سنگ!

جمله ای طلایی همیشه در ذهن دارم : گاهی تلاش های فراوانی میکنیم برای رسیدن به قله ، از قله های مالی و دنیوی تا اخروی و تمام تلاش ها عقلی و براساس آن چیزی است که صعود کنندگان گفته اند ولی در راه و رمانی که از رفتن برای مدتی منصرف میشویم می اندیدشیم خواهیم دید که آری مشکل اینجاست ، در همین نزدیک ، یا گفته ایم یا زده ایم یا شکسته ایم ، درمیابیم که نرسیدن از آن حرکاتی است که مرتکب شده ایم

والسلام./

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

!

دوستان سلام
خیلی سعی کردم در موارد بسیاری که بعد از آخرین پستم اتفاق افتاد ، بنویسم اما حقیقتا یک دلیل دارد و آن هم این است که میل ندارم مطلب " تسلیت" را از پستی در جایگاه اول بردارم و شروع به نوشتن کنم
استاد ، مرد بزرگی بود.
ان شاءالله منتظر موارد ریز و سوژه ها و حرف ها احساسی و عقلی باشید
تشکر فراوان
با کمال میل و در کنار عقل از چیزهایی خواهم نوشت که برای خودم گاهی سوال بوده . گاهی مشکل در دیگران .

والسلام
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

تحت تاثیر :)

سلام بر همه

قصد داشتم در مورد دو مبحث مطلب بنویسم و به گونه ای ذهنم رو از این دو موضوع یه خورده خالی کنم ، بسیج و ماتریالیسم امروزی .

متاسفانه یکی از ویژگی های من اینه که با دیدن فیلم خیلی تحت تاثیر قرار نمیگیرم و  عموما در فیلم به موضوعات مهم و خیلی ریز فک میکنم ولی امشب با دیدن فیلم شیار 143 یه خورده نظرم و ویژگیم عوض شد ، فیلم خوب  و بسیار لذت بخش و قابل تحسین و به دور از تخیلات و برخی باور های الکی و پایانی که در زیبایی کم نداشت.



مادر ! کلمه ای که شاید بشود در این فیلم اندکی ، خیلی هم نه ، بشه درک کرد

من این فیلم رو تحسین میکنم و البته نقد هایی هم وارده و البته معما گونه شروع کردن معمولا بد نیست./


امروز به یه مطلب از شهید مطهرری برخورد کردم که بد نیست اینجا هم بگیم

اولین خاصیت ایمان این است که برای انسان آرمان به وجود می آورد

و خاصیت آرمان این است که کوشش ها را از پراکندگی نجات میدهد

و تمام وجود انسان و تمام نیرو انسان جهت پیدا میکند .

جهت !!!! همین

و السلام ./

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد روان