اعتماد به خدا کوه هارا کوچکتر نمیکند بلکه صعودمان را راحت تر میکند.

۱۳ مطلب با موضوع «گاهنامه» ثبت شده است

دروغ ، خوش مشتری است

سلام دوستان

سلامی چو بوی خوش آشنایی . . .

از باب دروغ گفتن شاید خطراتی داشته باشد ، نه خطراتی که مشکل آفرین باشد ولی گاها از دوزغ های خودمان رونمایی میشود که البته گاها ناخواسته و گاهی هم ناخواسته خواسته . ( مزاح)

دروغ  وارد خون جامعه ما شده است و اکنون تعداد کثیری از ما ، بخصوص ما ایلامی ها که البته در خون ما فعلا فردی نونهال است ولی کودکی زیرک که از خصوصیاتش چه بگویم که همه ما از دیپلمه به دنیا آمدن کودکان جدید آگاهیم که برخی الحمدالله لیسانسه هستند ، تحت لیسانس والدین .

امروز بسیاری به راحتی لب به دورغ باز میکنند و عده زیادی را به خیال خود ساخته اند ولی بدانید در این دنیای ما اگر هیچ چیزی حاکم نباشد یک قانون پا برجاست و نه برای دروغ بلکه همه را شامل است و آن چیزی نیست جز " کنش = واکنش "

اگر خوب بیاندیشیم و بفهمیم این قانون چیست بر بسیاری از کارهایمان که در طول روز جاری هستند واقف میشویم و ریشه بسیاری از مشکلات ایجاد شده و پیش آمده را میابیم ، اگر این قانون را درک کنیم به مردم دروغ نمیگوییم آن هم در دهه جشن و پیروزی ، اگر این قانون را درک کنیم دیگر به راحتی تن به هر ذلت و یا غروری نمیدهیم چرا که باید منتظر پاسخش بود ، ماده باوری ( ماتریالیسم) را تبلیغ نمیکنم بلکه حقایقی میگویم که در آینده ای نه چندان دور با آن برخورد خواهیم کرد

اگر این قاون را درک کرده باشیم به راحتی مادی گرایی نمیاندیشیم که منتظر هم سنخی باشیم که در برابرمان همان رفتار را داشته باشد

نمیدانم سرش چیست که واقعیاتی را  عقل پذیرفته و احساس نیز میپذیرد عملی نمیکینم و به سراغ دیگری میرویم

نمیدانم سرش چیست این سر درگمی های و بی حرفی های بیخود

نمیدانم سرش چیست این مقدار تاکید خدا : " اکثرهم لا یعقلون"

سرش را نمیدانم . . .


دوستان از تاخیر ها و کاتوره ای نوشتن ها پوزش

دوستان از تند رویی های الکی پوزش

دوستان از بازی با کلمات و سری کاری های مفهوم پوزش

دوستان از دروغ ها پوزش

و پوزش از تو که نشد

و پوزش از تو . . .


والسلام./

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان

روزگار نوین

سلامی چو بوی خوش آشنایی

امروز بر آنم بگویم از روزها و حرف هایش

رویای صادقه  یکی از دوستان باعث شد که دکمه ها را بفشارم و بنویسم از روزگار

خواب دیدن که من مرده ام و در حال برگزاری مراسم خاکسپاری هستند که بعد از آنکه مراسم تمام میشود و من به جایگاه اولیه خودم بازمیگردم ناگهان اطراف قبر آتش گرفته و صدای مهیبی هم به همراه دارد و یکی از بستگان هم که در حال گریه کردن است آتش میگیرد

خواب عجیبی است و البته بسیار پند آموز و حقیقت را بگویم ستون های بدن و روحم را لرزاند و اندکی به خود آمدم که بله بنگر در کجای کاریم

بنگر در کدامین وادی قدم گذاشته ای و در چه حالی! به احوالاتت رسیدگی کن و بفهم وضعیت کنونی خویش را که در چند قدمی یار هستی یا بهتر بگویم چند قدم به سوی یار قدم گذاشته ای !

ناگهان همان شعری که آن را در بسیاری از محافل نقل میکنم به خاطرم آمد که آیا واقعا در مضمون شعر صادق هستم یا نه !

حقیقتا این حال روز همه ماست

خدا در زندگی ما بسیار غریب است از خیلی ها غریب تر

خدا دیگر آن دوست همراه همیشگی نیست ، او همراه ماست ولی ما همراه او نیستیم

شاید برخی ها حرف را قبول نداشته باشند ولی اندکی در جامعه خویش تامل کنیم میبینم وضع چگونه است وهیچ یک از ما قدمی برای بهبود بر نمیداریم و نشسته ایم و منتظر کسی که جامعه را اصلاح کند و البته خودمان نیز با جامعه همراه میشویم وبعد خود را یار و رفیق موعود مینامیم ولی باید بدانیم که سرورمان ، مولایمان ، امیدمان ، شاید نگاهی هم به ما نیانداز . شاید گفتم که شاید یکی از یاران بخواند

بنگریم و بفهمیم

بشنویم و بفهمیم

بگوییم و بفهمیم

و بفهمیم . . .

و به یاد داشته باشیم که در جامعه ناسالم نباید انتظار داشت سالم ها تربیت شوند 


والسلام ./

موافقین ۲ مخالفین ۰
میلاد روان

عفو کن خدای من

خدایا ببخش مرا به خاطره آن مطلب هایی که بخاطر تو ننوشتم

ببخش مرا به خاطره کامنت هایی که تو در آن نبودی

ببخش مرا از اینکه با مطلبم بنده ای را از خدا دور کرده ام

ببخش مرا که میتوانستم با اطلاع بیشتر بنویسم اما کم کاری کردم

ببخش مرا که وقتی مطلبم پرنظر و یا وبلاگم پر بازدید شد گمان کردم که از سعی تلاش خودم است و تو را فراموش کردم.

ببخش مرا که در وبلاگی مطلبی به چشمم خورد که تو در آن بودی ولی در آن تأمل و درنگ نکردم

ببخش مرا به خاطر اینکه به دوستی در وبلاگی بی ادبی و یا بی اعتنایی کردم

ببخش مرا به خاطر اینکه شکر این نعمت را بجا نیاوردم

ببخش مرا برای اینکه بدون قصد قربت و بدون وضو پشت میز کار نشستم

ببخش مرا که گاهی اوقات به جای وظیفه و تکلیف به سلیقه خود نوشتم و نظر گذاشتم

خدایا من را ببخش که کلبه ام آماده پذیرایی از حضرت ولی عصر (عج)نبود چرا که برای خود مینوشتم نه برای او...

خدایا از (تو) نوشتن را به من آموختی (برای تو) نوشتن هم به من بیاموز که چه سخت و چه شیرین است (برای تو) نوشتن..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد روان