به نام خدا
سلام
بعد از مدتی عزلت و پریشانی فکر و خیال و حواسم و تحت تاثیر قرار دادن کاغذ و قلم و جوهر و اندیشه ، نگاهم را برای مدتی بستم و با یار و رفیق همیشگی خود ، کلمات ، نشستم و حرف هایی زدم ، اما آنها یار همیشگی نیستند البته من نیز یار همیشگی نیستم و توان همیشگی را ندارم .
هوای اطرافمان نیز یار همیشگی نیست از همه جا که میخوردیم ، از فکر و جسم ، از موج و امواج ، از کنش و واکنش و از هوا هم در حال خوردنیم و همین گاهی آزارمان میدهد ، حتی هوا نیز مناسب از تو نوشتن نیست ، نه هوای دل و نه هوای فکر ، هوای وصل را دارند ، این آزارمان میدهد ، دقیقا مثل همان لحظات دلگیری است که آسمان خاکستری میشود و میرود به سمت سیاهی و گویی اکنون است که سیاهیش را با اشک هایش پاک کند که ناگهان سیاهی عجیبش به آفتابی گرم تبدیل میشود ، انگار برجی را بر سرت خراب کرده اند ، برج را که خراب کنند ،میتوان دوباره ساخت اما اگر آن را خراب کنند و برج خود را بر جای برج ما ساختن ، آن وقت است که تصاحب جای برج سخت است و سخت تر خراب کردن برجی که بر آن ساخته اند.
زمستان که می آید نمیشود پاییز را فراموش کرد ، پاییز پادشاه فصل ها است و قدرت حاکم بر تمام آن ها ، پاییز واسطه ای است بین تابستان و زمستان که همواره آنها بتوانند مانند دو دوست در کنار هم باشند و رخت های خود را بی هیچ حرفی عوض کنند، اما در پاییز اتفاقاتی می افتد که گاهی فراموش میکند که پادشاه تویی و عامل صلح همه زنجیر کلام توست ، همان که پاییز خود را گم کرد ، همه خود را به هیچ می رسانند که در خیال خود تنها راهی است که میتوان در امان بود از به وصال نرسیدن ، اما خود غافل از آنند که هیچ ، میشی است در لباس گرگ که بسیاری آن را همان گرگ میبیند و حتی او را گرگ خطاب میکنند ، پاییز را گم نکنیم که او را که گم کنیم ، خود نیز خود را گم میکند و چه بسیار هیچ هایی که زاده خواهند شد .
پاییز در حال اتمام است و چند روزی بیشتر باقی نمانده است ، پادشاه زندگی ما در حال رفتن است ، و جای خود را با سفارشات فراوانی به دیگری میدهد ، غافل نباشیم که اگر پادشاه پاییزی ذهن ، خود را گم کرد ، سالی دگر که این پادشاه به حکومنت خود بازگردد با انبوهی از هیچ بودن ها مواجه خواهد شد که شاید از میان بردن آنها و نمایش واقعی قدرت این ذهن به قربانی کردن سالی منجر شود ، در این ایام مراقب پادشاه خود باشیم که بد راهی را نرود به سمت از نو شدن ، از نو شدن این قدرت فکر ، به زایشی نه ماهه نیاز دارد که با قدرت بیشتری بازگردد و بایستی مراقبت های لازم را به جایگزین موقت خود بکند و او نقشه راه خود را به بقیه برساند ، نقشه ای که هم هیچ را هویدا میکند و هم راه وصل را ، راه اگر زهر آلود شد ، تابستان مدعی پادشاهی میشود و باز پس گیری پادشاهی زمان را به سمت هیچ بودن هدایت میکند ، اما باز پادشاه پاییز خواهد بود اما زمان پادشاهیش را کم کرده ایم که جز حسرت ، ماحصلی نخواهد داشت .
والسلام./
ضمن سلام وخسته نباشید خدمت آقای مهندس.
مهندس خیلی وقته ازوبتون انتقاد نکردم !!
اینه که امروز اومدم حسابی انتقاد کنم!
اول اینکه شما چرا قبل اینکه مطلبی رو ثبت کنید یه بار نمیخونیدش که لغت هارو (اج به اج )ننویسید! اینو هم من هزاربارگفتم ،هم خیلی های دیگه.هرچند که شماهم هزارباره گفتید بگید اصلاح کنم،اما خب یه جوری بنویسید که نه نیازی به تذکرباشه نه اصلاح.
دوم تصویری که گذاشتید موج منفی میده!حالم خوش نیست یعنی چه؟آخه اینم شدحرف! اونم ازیه جوون 20ساله!هنوز که معلوم نیس با دنیا چند چندید که اینجوری دلتون از روز هاوماجراهاش گرفته.اینو یکی بایدبگه که خیلی وقته خودش و پرت کرده تو بغل روز های سردوتکراری،نه شماکه باسرد شدن هوا داری می لرزی وفکر می کنی از بد روزگاره.
سوم ،فک نمی کنید زیادی داره کدر میشه؟؟؟؟نوشته هاتونو میگم!
واقعا امید،تو زندگیتون جایی نداره که نوشته هاتون این رنگی شده؟
البته نوشته ها وقلمتون زیباست ولی بخواید همینجوری پیش بریدرنگش می پره!
یادآوری: میدونم میدونیدکه آدما واسه اینکه دلشون گرفته شه بهونه ای نمی خوان،ولی برای اینکه خوش باشن باید هزارویه دلیل براشون بتراشی.
پس چراشما باکلمات ور نمیرید که بهونه دستشون بدید؟
پیشنهاد میکنم شادباشیدوبرای شاد بودن بنویسید.
اینا انتقاد نبودن پیشنهاد بودن تولباس انتقاد!
موفق باشید.انشاالله