به نام خدا

جنگ تفکر ها در محیط اطرافمان عجیب آزار دهنده است ، همه به دنبال برتری تفکری خود و غلبه بر تفکر دیگری هستیم و غافل از آن که وقتی بگذاریم و بین این تفکرها به آرامش غلبه کنیم و یا بر ما غلبه شود ، روزگار نوین روزگاری نیست که بتوان به راحتی و با خیالس ساده از آن عبور کرد ، هر رفتار ما کنشی است که هم واکنش دارد و هم خود واکنشی است از نسل بعد ، و بسیارند کسانی که توانایی این را دارند که از خود کنشی نشان دهند مستقل که نه تحت تاثیر کنش های قبل از خود باشد و نه کنشش تحت تاثیر واکنش های دیگران ، اما آیا ما این توانایی را داریم ؟ ، عجیب است که شاید رفتار های خود را مقطعی بدانیم و بگوییم که خواهد گذشت ، اما همین خواهد گذشت های ماست که تبر بر اسلام و جامعه زده است ، و ما اکنون از جامعه مینالیم چرا که آنها گفتند که خواهد گذشت و شاید هم بعد از ما از جامعه و اسلام بنالند که نالیدنی از همان جنس خواهد گذشت های امروز ما ، برای بسیاری این حرف مزاحی است که تنها با آن پرده از دهان بر میدارند که دنیا بر اساس امواج تفکر است که در گذر است و الا غیر .

دیکتاتوری در مغز ما حاکم است و خود نیز نمیخواهیم آن را از تخت بر اندازیم چرا که هر چه فرمان میدهد همه بر اساس همان خوراک های نجس فکری ماست ، واقع بینانه بگویم ، کلمه ای بهتر از نجس نیافتم برای این نوع خوراک ها ، فرمان ها  برای راحتی نفس است به هر قیمتی و تبادل با لذت با هرقیمتی و با توجیه های زیبای فکر ، توجیه هایی که سرآمدشان ظاهر ماست و ما هیچ مصداقی برای مقابله با او نداریم ، چرا که فکر را در توجیه کردن یار بی بدیل همان دیکتاتور کرده ایم که هردو برای بقای خود در حال تلاشند ، گاهی هم که تخت آنها را دل به لرزه در میاورد ، آنها چون درختان با ریشه ، ریشه خود را محکمتر میکنند و ساقه خود را کلفت تر که تبر دیدگان و گفته ها با رهبری دل آنها را قطع نکند اما این را باید دانست که هیچ درختی به وجود نمیاد مگر آنکه قبل از آن تبری برای قطع کردنش وجود نداشته باشد و یا ساخته نشده باشد ، این خود ، ترس و لرزی است به جهت لرزیدن و قطع شدن ، اما توانایی این دیکتاتور را در این میتوان دید که به چشم و گوش و لامسه قدرت کافی برای تبعیت از دل نمیدهد و این دل است که همچون رهبری که دوستدار عقل است تنها در جایگاه خود مینشیند .

روزگاری با عنوان روزگار حال همواره سازنده روزگاری با عنوان روزهای آینده است  ، نمیتوان گفت که زمان را از اکنون محاسبه کرد و به گذشته آن کاری نداشته باشیم اما توانایی این را داریم که کنش هایی را یا امواجی را منتشر کنیم که واکنش هایی آنها در آینده برای ما در طرف دیگر واکنشی معکوس داشته باشد و از زیبایی هایی که به سبب کنش های کنونی ما ایحاد خواهد شد ، کنش هایی بهتر ، زیباتر و از همه مهتر تحت تاثیر کنش های ما منتشر شود که اگر این گونه شد ، زیبایی را به رقم خواهد آورد که شاید رهبری این زیبایی در توان ما نباشد و مجبور به رهبری همان کسی باشیم که سال هاست نقش همان دل را ، در تنهایی دارد ، اما این دل توان راه رفتن دارد و گریستن و چه بسیار هم به جهت موج های ما گریه هایی از جنس خون را لمس کرده است .

توان تولیدکنندگی موج در ذهن ما بسیار بالاست و از همه مهم  تر بر سازه ای قرار گرفته است که برای دیدن ارتفاع آن مجبوریم بر خلاف میل به آسمان بنگریم و بنگریم ، اما مشکل در جنس موج است ، جنس های که هست همه قجری است و این مسبب همان خون هایی است که دل را رنگین میکند و عجیب میسازد کنش هایی که سال ها بعد به سبب امواج کنونی واکنش هایی  را به شباهت فاجعه  ، کلمات اگر درک کنیم میفهمیم فاجعه چیست ، درکی از جنس کلمات مانند تشنه ، سیر ، گرسنه ، استسقاء و ... !

اما برای تحقق خوبی ها چه باید کرد ؟ ، تنها ه این سوال فکر کردن و درک کردن فهمی که در عمق آن خفته است میتواند دنیا وجود آدمی را به لرزه در آورد ، ماحصل کنونی ما تا این سن چه بوده است ؟ ، در کجای اهدافمان قرار گرفته ایم ؟ ، از این بحث سوالات لب ها را آغشته به رنگ دل میکند ، چشم ها را یار اشک میکند و فکر ها را یار عقل و عقل را یار منبع عظیمی از جواب ها و سوال ها وفکر ها میکند !

والسلام