سلام

4 مهر ، بیستمین سالروز تولد من و دقیقا 20 ساله میشوم ، همواره کلمه و عدد 20 یادآور خوبی ها و شادی هاست و کمتر میشود که این امر خلافش ثابت شود ولی خب گاهی هم میشود . من بیست ساله شدم ، بیست سال از عمرم گذشت ولی خب آیا واقعا بیست سال زندگی کرده ام ؟

نگاهی کردم بر این ایام ، کاغذهایی را که مرکب ، خنده یا اشک را بر آنها حک کرده را مرور کردم ولی خب زندگی یافتم پر پیچ و خم و کاهی هم خم های که تنها برای مدتی کوتاه شادی بوده و مسیری را نود درجه کج کرده است ، اینها قابل چشم پوشی نیستن ، کودکی همواره با خنده و گریه و شادی و غضب و قهر وعشق میگذرد و کمتر مجال فکر و کمتر راه در آن به وجود می آید ، ولی خب مجالش هم اگر باشد اکنون در خاطر نمانده و اگر بخواهم بفهمم به چه اندیشیده ام باید متنی را که مینوسم بارها بخوانم که متوجه شوم !

فصل اول زندگی من ، بهار بود ، همواره اولین بهار ما زیبایی خاصی دارد از زیبایی تن و چهره تا زیبایی و زیبایی های درونی ، دوران کودکی ما هیچ شباهتی به زندگی ما ندارد همانگونه که بهار خاص است ، خاص بودن مختص کودکی است ،  از بدی های کودکی چیزی در ذهن ندارم و از کودکی هم حرفی در ذهن ندارم ، هر آنچه در ذهن دارم از چیزهایی است که دیده ام .

چهل روز اول گاهی ما را خوب میبندند که بدن ما عادت داشته باشد که در این دنیا فشار های زندگی هم هست و باید شب را ،کامل ، تحمل کرد واین احساس خفگی را تحمل میکنیم و امید به آزادی را داریم ، از مادر که متولد میشویم هیچ چیز نمیخوریم جز از وجود مادر ، تنها شیری سفید را میخوریم که یاد بگیریم در طول زندگی تنها سفیدی ها را بخوریم و با آن زندگی کنیم حتی اگر آن را بالا آوردیم و مراقب باشیم تفاوتی قائل باشیم ، حتی آب نیز نمیخوریم چرا بی رنگی خود بیماری است که در فصل های دیگر زندگی، ما آدمیان با آن روبروهستیم .

اما بد نیست بدانیم که در دوران کودکی چیزی به نام شک وجود ندارد و شکی تعریف نشده است چرا که اطمینانی غریزی به مادر داریم و این اعتماد را مدام برای خود تکرار میکنیم  که شاید فصل های دیگر فکر کنیم و ریشه محبت مادر را دریابیم و بیابیم که این محبت از کجاست  ، اما فرصتی را برای تفکر نمیابیم و همیشه خود را فریب مشغولیات دیگری میابیم و بزرگترین ارثی که از فصل بهار میماند غزیزی عمل کردن و فکر کردن است ، خود نیز همواره برای فریب خود و فراموش کردن تفکر ، فکر میکنیم و این را تنها فایده فکر میدانیم ، نکته زیبا اینجاست که کودکی را تنها با سپری کردن خود به سر میبریم و ماحصل بد فصل بهار نیز سپری کردن روزگار و تنها اعتماد به دنیایی است که در بهار داشته باشیم واین حرف و روش به فصل های دیگر نیز می آید و گاهی میبینم ، در بهار دوم زندگی ، تنها لباس هایمان عوض شده و بهار دوم همان بهار اول است.

نمیشود از خوبی ها یا بدی های کودکی گفت چرا که خوبی ها در زمستان بدی است و در پاییز مضر و در بهار و تابستان دوم فاجعه می آفریند ، زمستانی قبل این بهار ما نیست ، رود ها ، جویبار ها ،کوهستان ها ، دشت ها و حتی دریای زندگی ما مملو است از پر بودن ، این ما هستیم که در پاییز و زمستان اول این دنیای زیبا را خراب میکنیم و بهار دوم ما آغاز تابستانی قحطی زده است ، این کار ماست ، فکر، بارش زاست و فکر مختص بهار اول نیست ، بهار اول یعنی شعرهای کودکی ، یعنی چست و چابک ، یعنی در پی آهو ، اما آهو خواهد مرد اگر آب و گیاهی وجود نداشته باشد ،حتی تفریحات بهار متصل است به فصل های دیگر ، کودکی یعنی  کودکی اما هر کودکی نیز کودکی نیست ، هرفصلی هم بهار و هر اولی هم اول نمی ماند.

شگفتی های زندگی همین تکرار است اما تکراری که تنها تکرار نام دارد ، همه چیز اگر آغازی خوب داشته باشد یا بد ، به معنی ماندن این خوبی یا بدی نیست ، مراقبت از بدی ها یا مراقبت از خوبی ها همواره آنها را نگه نمیدارد بلکه به تفکر ، محاسبه و مشارطه نیاز دارد .

بهار اول اتفاقی ندارد که بخواهم از آن بگویم ، همه چیز ساده است و آماده اما این آماده بودن را باید مراقب بود.

نکته ای میماند ، ایکاش کسانی بدانند که چقدر با ارزشند ، این ارزش داشتن در ذهن من هست و برای این ارزش حتی اگر تنها اسم او را بدانم ، برایم افتخار است که کسی را میشناسم که  در ذهنم ارزش دارد و خدا را شاکرم که ارزشمندهایی را میشناسم ، امیدوارم خود  نیز بدانند که به چه میزانی با ارزش هستند، ارزش داشتن آنها زیبا است .

اتفاقی که در شب تحویل سال نو زندگی من افتاد و فردایش آغازی بود بر سالی نو و بهاری نو را فراموش نمیکنم و هیچ گاه آنها را فراموش نمکینم و تمام تلاشم را در چرخ زندگی قرار میدهم که به وجود آورندگان آن را هیچ گاه از دست ندهم ، هیچگاه ، چرا که همراه با ارزش درذهن من ، دوستدار آنها نیز هستم .

اما نفهمیدم دوست عزیز منظورت از    "" تا ابدکه نمیشه پشت سیاهی ها پنهان شیم بهتره درآیمو به خودمون بیایم.البته اگه هنوز وجدانی باقی مونده باشه!!! ""   چیست؟ ، معانی مطلوب و گاهی هم نامطلوب درمیابم ، به قول دکتر محبوب ، سوال را بردم ، در اتاقم فکر کردم اما جوابی نیافتم .

والسلام./