با ذکر واژه ای که واژه هایمان را با آن زیبا میکنیم
امروز همه ما در در میان واژه های در حال زندگی هستیم یا بهتر بگویم غرق در واژه هایی با معانی متعدد هستیم ، همین واژه ، واژه ای دیگر را فریاد میزند و واژه ای دیگر برای اثبات خود ، واژه ای دیگر را علم میکند ، هیچ کدام از ما در میان این واژه ها ، واژه  خود را نیافته ایم و بهتر بگویم در باتلاق واژه ها هستیم ، واژه های که گاهی خود ساخته ایم و گاهی آموخته ایم ، اما همه این واژه ها در واژه ای جمع شده اند که واژه ای آشنا است و با آن زندگی میکنیم ، در این میان، واژه هایی نیز یافت میشود که گاهی خیال میکنیم معنی آن را درک میکنیم و می آییم با واژه ای دیگر آن را از میان انبوه واژه ها تعریف میکنیم واین میشود که  واژه ای را برای خود تعربف کرده ایم و میگوییم واژه را یافتم ، اما واژه ای نیست که آن را درک کرده باشیم و باواژه ای دگر آن را تعریف کنیم ، این مشکل ما نیست ، مشکل آن کسی است که واژه را تعریف میکند ، البته واژه ها را چه کسی تعریف کرده است ؟ و چرا با این اشتیاق به تعریف واژه ها میپردازیم با واژه ها ، در حالی که اشتیاقی نداریم برای یافتن آن واژه ( کسی که واژه تعریف میکند).
واژه با واژه در تضاد است و گاهی هم در صلح ، اما واژه های مصلح را به خیال خود که میشناسیم و واژه های دگر را نمیشناسیم !، همه ما به هرسو که بنگریم واژه ای میابیم و آن را به دگر واژه ها موجود در میان واژه میافزایم و با خود میاندیشیم و از این واژه جدید  واژه ای دگر میسازیم ، اما حواسمان کو ؟، واژه ای دگر متولد شد و نامی ندارد ، این شاید از درد های ما باشد ، واژه ها را لمس نکردن و نفهمیدن و ساختن و گاهی تولد، همه اینها واژه های زندگی را گنگ و نامفهوم میکند ، واژه ها زندگی ماست و زندگی ما واژه است و نقل از دوستم که هیچگاه " واژه اتفاقی نیست" ( :-/ ).
اما واژه های در اطراف ما هستند که با واژه هایمان بازی میکنند و  بد واژه هایی درک میشوند، واژه های با واج آرای واژه ها ، سخت است مفهومش وسخت تر است درکش ، اما در میان این سختی ها تنها واژه است که سالم می ماند و سالم نیز به میان آن واژ ها میرود ، واژه های مصلح و شاید دگر واژه ها ، و عذاب آور است که میبینیم واژه هایی از واژهای دگر سرآریز میشود و گاهی هم آویزان و در آرزوی سقوط در واژه ای دگر یا بهتر بگویم در آرزوی هبوط نه سقوط
و واژه ، حضور و حرف و چشم و گوش در واژه های پلید امروزری ، واژه ها دگر آرزوی هبوط نمیکنند بلکه آرزوی مرگ از صورت این واژه ها هویداست و زیبایی این واژه آنجاست که واژه ای را در درون خود دارد که هیچ واژه ای بیان وصفش را ندارد اگر چه واژه ها واژه ها را نمیگویند اما واژه ای بهتر از آن واژه (بیان) نبود که بگویم .  واژه غرق شده است در میان واژه ای که همه برای بودن آن در تعریف واژه های دگر هستند ، واژه ها را یافتن ،دگر سرور نیست بلکه باید واژه ای دگر یافت و آن واژه را در آن پنهان کرد ، هیچ واژه ای جز  واژه ، آرامش بخش نیست اما واژه را یافتن صلب آرامش است.
دوستانم همه ما در طول تفکرات روزمره و شب مره واژه های را در حال تعریفم ولی بدانیم که زیبا گفته است آن واژه من ،که هیچ " واژه اتفاقی نیست " و همه بدانیم و تلاش کنیم که بفهمیم جواب " چرا شاعر نمیداند که واژه اتفاقی نیست"
در میان این واژه ها ، واژه ای خفته است و با خواب های شیرینش واژه ها  را آرامش میدهد و واژه های که سرخ شده اند گاهی با سیلی و گاهی هم ... و واژه های که بوی از واژه بودن نبرده اند اما واژه هایی هستند که هیچ سود و هدفی ندارند.
والسلام./
( در 200 روز عمرم)